يک قولی هست می گويد اگر نتوانستی نزد ديگران خوب باشی چهره خوبان را خراب کن شيعه ايی که امروز می بينيم با شيعه های قرون اول فرق دارند شيعه های الان اعتقادهايی دارند که نزد شيعيان اول کفر وخروج از اسلام تلقي مي شد، مثل اعتقاد به غيب ائمه ومسائلی ديگر، اما شيعيان صفوی چون اصل ونسبی ندارند سعی می کنند با تمسک به روايت های ضعيف وموضوع اهل سنت به مذهب صفوی خود رنگ وبويی بدهند چون برای رنگ و جلا دادن به اين اعتقادات باطل خود در کتب دست اول خودشان چيزی پيدا نکردند. ما باذن الله با اسکن مطالب از کتب شيعه برای همه نشان خواهيم داد که اين شيعيان صفوی حتی متمسک به کتابه های خود نيستند وحتی سخنان ائمه عليهم السلام برايشان ذره ايی ارزش ندارد تا همه بدانند که اين ها به دروغ ادعای حب اهل بيت سر می دهند تا بتوانند با اين طريق به اسم دين واهل بيت از مردم ارتزاق وحکومت کنند.

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

دشمن شیعه ناصبی است



بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ناصبی کیست ؟ وشیعه به چه کسی می گوید ناصبی سعی می کنیم ان شاء الله اثبات کنیم که ناصبی نزد شیعه همان اهل سنت می باشد
حر عاملی در کتابش وسائل الشیعه روایتی را از سه طریق ذکر می کند که بدین صورت می باشد :
12548- 3-  وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ- لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً «5» يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ- وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ- وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.

وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ مِثْلَهُ  وَ فِي صِفَاتِ الشِّيعَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ ‌
وسائل الشيعة؛ ج‌9، ص: 486 عاملى، حرّ، محمد بن حسن، ، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1409 ه‍ ق
 عبد اللَّه بن سنان روايت كرده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: ناصبى آن نيست كه‏ دشمن ما اهل بيت باشد، زيرا كسى را پيدا نمى‏كنى كه بگويد: من به محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و آل محمد عليهم السّلام دشمنى مى‏ورزم، بلكه ناصبى كسى است كه با شما (شيعيان و دوستان ما) دشمنى مى‏ورزد، و به خاطر آنكه مى‏داند كه شما پيروان و دوستداران ما هستيد، با شما دشمنى مى‏كند
حر عاملی روایت رااز سه طریق نقل کرده که هر سه سند آن صحیح است
روایت اول از کتاب  ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق ص: 208 نقل می کند که سند آن بدین صورت است:
عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ
تخریج سند:
محمد بن علي بن الحسين بن بابويه‏
رجال ‏الطوسي /ص‏439 : جليل القدر حفظة بصير بالفقه و الأخبار و الرجال
 رجال ‏النجاشي /ص‏390 : شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان
علي بن الحسين بن بابويه‏ (ابیه)
 رجال‏ الطوسي /ص‏432 : ثقة
رجال ‏النجاشي /ص‏262 : شيخ القميين في عصره و متقدمهم و فقيههم و ثقتهم‏
أحمد بن إدريس القمي‏
 رجال ‏النجاشي /ص‏92 : كان ثقة فقيها في أصحابنا كثير الحديث صحيح الرواية
 فهرست ‏الطوسي /ص‏64 : كان ثقة في أصحابنا فقيها كثير الحديث‏
محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري‏
 الخلاصةللحلي /ص‏146 : كان ثقة في الحديث جليل القدر كثير الرواى‏
 فهرست ‏الطوسي /ص‏410 : جليل القدر
إبراهيم بن إسحاق الأحمري
این راوی از راویان کتاب کامل الزیارات است وهمه راویان کتاب کامل الزیارات ثقه هستند
ابن قولوبه در مقدمه کتابش کامل الزیارات ص 4 می گوید : وقد علمنا بأنّا لانحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ولا في غيره؛ لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا - رحمهم اللّه برحمته - ولاأخرجت فيه حديثاً روي عن الشُذّاد من الرجال يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية، المشهورين بالحديث والعلم
قمّى، ابن قولويه، ابو القاسم، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، ، دار المرتضوية، نجف اشرف - عراق، 1398 ه‍ ق
من به تمامی روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در باره زیارت و غیر آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولی هر آن چه را که در این کتاب آوردهام ، از طریق افراد موثق از اصحاب ما است و هیچ روایتی را که از افراد مجهول که اخبار ائمه را از راویان غیر معروف در روایات و غیر مشهور در علم و حدیث گرفتهاند ، نقل نکردهام
آیت الله خوئی در معجمش ج ۱ ، ص 50 از این کلام ابن قوبویه چنین برداشت می کند ومی گوید: فإنّك ترى أنّ هذه العبارة واضحة الدلالة على أنّه لايروي في كتابه رواية عن المعصوم إلّا وقد وصلت إليه من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله
این عبارت ، دلالت روشنی دارد بر این که ابن قولویه روایتی را از معصومین علیهم السلام نقل نکرده است ؛ مگر این که از افراد موثق از اصحاب ما باشد
عبد الله بن إبراهيم بن حماد الأنصاري‏
رجال ‏النجاشي /ص‏218 : من شيوخ أصحابنا
السيد الخوئي - در معجم رجال الحديث ج 11 - ص 186 187درمورد همین عبارت نجاشی می گوید: إمامي حسن وذلك لقول النجاشي بأنه  من شيوخ أصحابنا
عبد الله بن سنان مولى بني هاشم‏
 فهرست‏ الطوسي /ص‏291 : ثقة
رجال‏ النجاشي /ص‏214 : ثقة من أصحابنا جليل لا يطعن عليه في شي‏ء
 
2-
سنددر روایت در کتاب علل شرایع شیخ صدوق
وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ مِثْلَهُ
محمد بن علي بن الحسين بن بابويه‏
رجال‏ الطوسي /ص‏439 : جليل القدر حفظة بصير بالفقه و الأخبار و الرجال
 رجال ‏النجاشي /ص‏390 : شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان
محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد
 رجال ‏النجاشي /ص‏383 : شيخ القميين و فقيههم و متقدمهم و وجههم
 رجال ‏الطوسي /ص‏439 : جليل القدر بصير بالفقه ثقة
محمد بن يحيى العطار
 رجال ‏النجاشي /ص‏353 : شيخ أصحابنا في زمانه ثقة عين
الخلاصةللحلي /ص‏157 : شيخ من أصحابنا في زمانه ثقة عين
محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري‏
 الخلاصةللحلي /ص‏146 : كان ثقة في الحديث جليل القدر
فهرست ‏الطوسي /ص‏410 : جليل القدر


إبراهيم بن إسحاق الأحمري
این راوی از راویان کتاب کامل الزیارات است وهمه راویان کتاب کامل الزیارات ثقه هستند
ابن قولوبه در مقدمه کتابش کامل الزیارات ص 4 می گوید : وقد علمنا بأنّا لانحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ولا في غيره؛ لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا - رحمهم اللّه برحمته - ولاأخرجت فيه حديثاً روي عن الشُذّاد من الرجال يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية، المشهورين بالحديث والعلم
قمّى، ابن قولويه، ابو القاسم، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، ، دار المرتضوية، نجف اشرف - عراق، 1398 ه‍ ق
من به تمامی روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در باره زیارت و غیر آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولی هر آن چه را که در این کتاب آوردهام ، از طریق افراد موثق از اصحاب ما است و هیچ روایتی را که از افراد مجهول که اخبار ائمه را از راویان غیر معروف در روایات و غیر مشهور در علم و حدیث گرفتهاند ، نقل نکردهام
آیت الله خوئی در معجمش ج ۱ ، ص 50 از این کلام ابن قوبویه چنین برداشت می کند ومی گوید: فإنّك ترى أنّ هذه العبارة واضحة الدلالة على أنّه لايروي في كتابه رواية عن المعصوم إلّا وقد وصلت إليه من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله
این عبارت ، دلالت روشنی دارد بر این که ابن قولویه روایتی را از معصومین علیهم السلام نقل نکرده است ؛ مگر این که از افراد موثق از اصحاب ما باشد
عبد الله بن إبراهيم بن حماد الأنصاري‏
رجال ‏النجاشي /ص‏218 : من شيوخ أصحابنا
سيد الخوئي - در معجم رجال الحديث ج 11 - ص 186 187درمورد همین عبارت نجاشی می گوید: إمامي حسن وذلك لقول النجاشي بأنه  من شيوخ أصحابنا
عبد الله بن سنان مولى بني هاشم‏
 فهرست ‏الطوسي /ص‏291 : ثقة
رجال ‏النجاشي /ص‏214 : ثقة من أصحابنا جليل لا يطعن عليه في شي‏ء
3-
سند کتاب صفات الشيعه شيخ صدوق
محمد بن علي بن الحسين بن بابويه‏
رجال‏ الطوسي /ص‏439 : جليل القدر حفظة بصير بالفقه و الأخبار و الرجال
 رجال ‏النجاشي /ص‏390 : شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان
محمد بن علي بن أبي القاسم عبد الله بن عمران
ایشان از شیوخ شیخ صدوق می باشند که همیشه شیخ صدوق بعد از ذکر نامش رحمه الله ویا رضی الله عنه می گوید که این خود دلیل بر معتبر بودن شخص نزد شیخ صدوق است
عبد الرسول الغفار در کتاب الكليني والكافي - ص 199در مورد این شخص می گوید : أما توثيقه فلا يختلف فيه اثنان یعنی دو نفر هم درثقه بودن ایشان اختلاف ندارند
محمد باقر الأنصاري در تحقیق کتاب سلیم ابن قیس هلالی- ص 49  در مورد این شخص می گوید : الشيخ المحدث محمد بن علي ماجيلويه القمي الذي كان من مشايخ الصدوق وروى عنه كثيرا وترحم عليه وترضى عنه وهو سيد أصحابنا القميين ثقة عالم فقيه ، شیخ محدث محمد بن علی ماجیلویه قمی از مشایخ شیخ صدوق است که از ایشان زیاد روایت کرده وهمیشه برای وی رحمت وترضی می گفته وایشان فقیه ،عالم، ثقه وسید اصحاب قمیین است
 محمد بن أبي القاسم عبد الله بن عمران‏ (عموی راوی قبلی)
 رجال ‏النجاشي /ص‏354 : سيد من أصحابنا القميين ثقة عالم فقيه عارف بالأدب و الشعر و الغريب
 الخلاصةللحلي /ص‏157 : سيد من أصحابنا القميين ثقة عالم فقيه عارف بالأدب و الشعر
محمد بن علي أبو سمينة
ابن ‏الغضائري /ج 1 /ص‏95 : كذاب غال وبعضی ها گفتند فاسد الاعتقاد است
پس این راوی متهم به سه چیز است : کذاب دروغ گو، غالی، فاسد الاعتقاد
ولی آیا این سه چیز سببی برای رد روایت یک راوی نزد شیعه است با هم ببینیم
 کذاب ودروغ گو بودن: همان گونه که همه می دانیم شیعه نه علم رجالی ندارد ونه هندوانه ایی همه چیزشان کیلویی هست
آیت الله خوئی درمعجم رجال الحديث خودش ج 2 - ص 113 تعبیر عجیبی در مورد روای دروغ گو دارد که می گوید : ظهور الكذب أحيانا لا ينافي حسن الرجل ، فإن الجواد قد يكبو شخص بعضی اوقات دروغ بگوید با خوب وحسن بودن آن منافات ندارد چون اسب هم بعضی اوقات می افتد وسقوط می کند
سبحان الله چه تضمینی هست که راوی یک بار دروغ بگه دیگه این دروغش را تکرار نکنه آیا دروغ گفتن عمدی با عدالت شخص منافات ندارد
واز یک طرفی شیعه در طول تاریخ از اشخاص دروغ گو روایت نقل می کردن وبدترازاین بااینکه می دونستن شخص دروغ گو هست  به روایتهایشان عمل کرده وگواهی برصحت می دادند
حر عاملی یکی از شاگردان نزدیک علامه مجلسی  که محدث حاج عباس قمی درکتابش الكنى والألقاب 2 / 158 در مدحش می گوید : شيخ المحدثين وأفضل المتبحرين العالم الفقيه النبيه المحدث المتبحر الورع الثقة الجليل ، أبو المكارم والفضائل صاحب المصنفات المفيدة ، منها الوسائل الذي من على المسلمين بتأليف هذا الجامع الذي هو كالبحر لا يساحل
در کتابش وسائل الشیعه که علامه امینی در مدح این کتاب شعری سروده که می گوید: هذا صراط الهدي ما ضل سالکه، الي المقاصد بل تسويه الرتب ،اين کتاب راه هدايت است که رهروش گمراه نمي شود،به هدف مي رسد و بلکه به مقامي عالي تر دست مي يابد ، اعتراف جالب می کند : و مثله يأتي في رواية الثقات؛ الأجلاء كأصحاب الإجماع، و نحوهم عن الضعفاء، و الكذابين، و المجاهيل، حيث يعلمون حالهم، و يروون عنهم، و يعملون بحديثهم، و يشهدون بصحته
وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 30 - ص 206 عاملى، حرّ، محمد بن حسن، ، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1409 ه‍ ق
رواياتي که افراد بزرگ و ثقه - همچون اصحاب اجماع و امثالشان - از ضعفا و دروغگويان و افراد ناشناخته نقل کرده اند، که آنها وضعيت و هويت اين افراد را مي دانسته اند، اما از آنها روايت مي کنند و به احاديثشان عمل مي نمايند، و به صحت آن گواهي مي دهند
ومطلب قابل تأمل اين است که علمای متقدم شیعه از کسی که خوششان نیاید و عقیده اش باآنها یکی نباشد تهمت دروغ به آن می زنند که در ادامه این اعتراف خطرناک را خواهیم گذاشت
پس نتیجه می گیریم که دروغ گو بودن شخصی باعث بی اعتبار شدن به صورت کلی نزد شیعه نیست چون به قول ایت الله خوئی اسب هم سقوط می کند یعنی راوی بعضی اوقات دروغی ازش بیرون میاید شما زیا دسخت نگیرید
و متقدمین آنها ازجمله اصحاب اجماع روایتهای دروغ گویان ترک نکرده که هیچ تازه به صحتش هم گواهی داده اند
غالی : آیا صرف اینکه راوی درش غلو باشد باعث بی اعتبار شدن راوی هست؟
اول مجدد ترجمه این راوی را ببینیم:
ابن‏الغضائري /ج 1 /ص‏95 : كذاب غال دخل قم و اشتهر أمره بها و نفاه أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري رحمه الله عنها و كان شهيرا في الارتفاع لا يلتفت إليه و لا يكتب حديثه
اگربه ترجمه همین شخص در کتاب کشی و یا کتاب نجاشی ویا خلاصه حلی نگاه کنیم همش بر این محور هست که این شخص غال و کذاب وفاسد الاعتقاد و اخراج او از قم هست
اول بد نیست بفهمیم غالی ویا غلو نزد اشخاصی مثل ابن غظائری ویا همین اشعری قمی به چه معناست :
كليات في علم الرجال - الشيخ السبحاني - ص 430
فاعلم أن الظاهر أن كثيرا من القدماء لا سيما القميين منهم والغضائري ، كانوا يعتقدون للأئمة ، عليهم السلام منزلة خاصة من الرفعة والجلالة ، ومرتبة معينة من العصمة والكمال ، بحسب اجتهادهم ورأيهم وما كانوا يجوزون التعدي عنها ، وكانوا يعدون التعدي ارتفاعا وغلوا حسب معتقدهم ، حتى إنهم جعلوا مثل نفي السهو عنهم غلوا ، بل ربما جعلوا مطلق التفويض إليهم ، أو التفويض الذي اختلف فيه ، أو المبالغة في معجزاتهم ونقل العجائب من خوارق العادات عنهم ، أو الاغراق في شأنهم وإجلالهم وتنزيههم عن كثير من النقائص ، وإظهار كثير قدرة لهم ، وذكر علمهم بمكنونات السماء والأرض ، ( جعلوا كل ذلك ) ارتفاعا مورثا للتهمة به ، لا سيما بجهة أن الغلاة كانوا مختفين في الشيعة مخلوطين بهم مدلسين . وبالجملة ، الظاهر أن القدماء كانوا مختلفين في المسائل الأصولية أيضا ، فربما كان شئ عند بعضهم فاسدا ، أو كفرا ، أو غلوا ، أو تفويضا ، أو جبرا ، أو تشبيها ، أو غير ذلك ، وكان عند آخر مما يجب اعتقاده أو لا هذا ولا ذاك
بسياري از قدما خصوصا قممين وابن غضائري به حسي ظاهربراساس اجتهاد ونظريه خودشان منزلت خاصي از نظرعلو وعظمت ومرتبه مشخصي از عصمت وکمال براي ائمه قايل بودند به طوري که تجاوزازآن حد را جايز نمي دانستند واعتقادبه بالاترازآن را غلو مي پنداشتند حتي نفي سهو،اعتقاد به مطلق تفويض ويا موارد اختلافي آن مبالغه در معجزات ونقل امور عجيب وخارق العاده ازآنها اغراق درشان وبزرگداشت ايشان ، منزه دانستن آنها از عيوب ونقائص،اعتقادداشتن به قدرت زيادآنها، واعتقاد به علم آنها به اسرارآسمانها وزمين را غلو وموجب اتهام غلو مي دانستند مخصوصا که غلوکنندگان دربين شيعيان مخفي شده وباآنان مخلوط بوده وديگران را فريب مي دادند خلاصه کلام اینکه  قدماء حتی در مسائل اصول اعتقادی اختلاف نظر داشتند، به طوری که یک اعتقاد ممکن بود ازنظر یک نفر فاسد ویا کفر،غلو،تفویض،جبر،تشبیه وغیره باشد وازنظر دیگری جزء مسائل واجب اعتقادی وبا این حال فرد دیگر به هیچ کدام ازآن دو اعتقادنداشته باشد
پس از این تعریف فهمیدیم که نزد ابن غظائری وقممین کسی بگویید پیامبر سهو نمی کند غالی هست وکسی که اعتقاد داشته باشد امامان قدرت غیر طبیعی دارند واز این حرفا نزد آنها غلو هست اگر این ابن غظائری  وقمیهای قدیم بیایند وببینند اثنی عشریها الان فکر کنم به کلمه غال بسنده نمی کنند ولفظ بدتری برای آنها انتخاب می کنند
آیت الله جعفر سبحانی حقایق خطرناکی را برای ما بازگو می کند با هم بخوانیم
كليات في علم الرجال - الشيخ السبحاني - ص 433
والذي تبين لنا من مراجعة هذه الكلم هو أن أكثر علماء الرجال ، أو من كان ينقل عنه علماء الرجال لم يكن عندهم ضابطة خاصة لتضعيف الراوي من حيث العقيدة ، بل كلما لم تنطبق عقيدة الراوي عقيدته رماه بالغلو والضعف في العقيدة ، وربما يكون نفس الرامي مخطئا في اعتقاده بحيث لو وقفنا على عقيدته لحكمنا بخطئه
آنچه که براي من از مراجعه به اين سخنان به دست آمده اين است که علماي رجال ويا کساني که علماي رجال از آنان روايت نقل کرده اند ضابطه مشخصي در اين تضعيف اعتقادي راوي نداشتند بلکه به هرکس که با آنها هم عقيده نبوده است نسبت غلو وضعف در عقيده داده اند وحال آنکه چه بسا خود نسبت دهنده داراي اشکال اعتقادي بوده است
سبحان الله هر کس با آنها از نظر عقیده یکی نبود نسبت ضعف در عقیده وغلو را بهش می دهند همان کاری که الان اثنی عشریها می کنند که شیعه باشی یعنی مسلمان غیر شیعه باشی یعنی کافر یا با ما باش یا دشمن ما باش
خوب ببینیم دیگه چکار می کنند بعد از اینکه عقیده شخص به مزاقشان نیامد وتهمت غلو بهش زدند
كليات في علم الرجال - الشيخ السبحاني - ص 431
ابن عيسى والغضائري ربما ينسبان الراوي إلى الكذب ووضع الحديث أيضا ، بعد ما نسباه إلى الغلو
ابن عيسي وغضائري گاهي پس از نسبت غلوبه يک راوي اورا متهم به کذب وجعل حديث هم مي کنند

سبحان الله کسی که نزد اونها اهل غلو باشه یا به نحوی عقیده اش با انها یکی نبود متهم به دروغ گویی وجعل حدیث هم می کنند بله دوستان این هست حال علمای رجال اینها
خوب جناب آقای سبحانی دیگه چکار می کنند با کسی که عقیده اش به مزاقشان نمیاد
كليات في علم الرجال - الشيخ السبحاني - ص 431
إن أهل قم كانوا يخرجون الراوي بمجرد توهم الريب فيه . فإذا كانت هذه حالتهم وذا ديدنهم فكيف يعول على جرحهم وقدحهم بمجرده
اهل قم چه بسا يک راوي را به مجرد شک در او از قم تبعيد مي کردند ووقتي که رويه آنها اينطور باشد چگونه مي توان به جرح وقدح آنان اعتماد نمود؟
وظاهر مسئول این تبیعتها واخراج کردن از قم همین اشعری قمی هست که به این بنده خدا تهمت غلوو دروغ گویی وجعل حدیث زده است

پس تا الان سه چیز متوجه شدیم
الف : این شخص غالی هست چون عقیده اش با ابن غضائری و أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري قمی یکی نبوده به همین دلیل بهش تهمت غالی دادن واز کلام سبحانی ص 433 ثابت شد
ب : این شخص کذاب نیست  و از کلام سبحانی  ص 431 ثابت کردیم که ابن غضائری و اشعری قمی بعد از اینکه به روای نسبت غلو دادند او را متهم به کذب و جعل حدیث می کنند یعنی همه چیز دلبخواهی است
ج: راوی کمی بهش شک کنند کارش تموم هست واز قم اخراجش می کنند کجا برسه به این بنده خدا که در پرونده اش غلو ودروغ گویی هم حمل می کند حتی این اشعری قمی  أحمد بن محمد بن خالد البرقي‏ که ثقه هست ومعروف از قم اخراج کرد به خاطر اینکه فقط از روات ضعیف نقل کرده وجالب اینجاست که خود همین اشعری از روات ضعیف زیاد نقل کرده ولی ظاهرا قلدر شهر بوده البته بعد از تصمیمش برگشت واز برقی معذرت خواهی کرد منظور که قمیها با کوچکترین بهانه اخراج می کردند پس اخراج شخصی از قم دلیل قاطعی بر ضعف او نیست به خصوص که این راوی ما بهش به خاطر عقیده اش نسبت غلو ودروغگویی هم زدند
نتیجه: مشخص شد که کسانی که تهمت دروغ گویی وغلو به او زدند فقط وفقط به خاطر اینکه عقایدش با عقاید آنها سازگاری ندارد به همین دلیل بر او نسبت غلو زدند وبعد هم تهمت جعل حدیث ودروغ گویی
فاسد العقیده :
در مورد فاسد العقیده بودن شخص مطالب زیادی وجود دارد ولی چون از اول زحمت به جعفر سبحانی داده ایم سعی می کنم خودش زحمت بکشه ودر این قسمت با اعترافات زیبا ما را همیاری کنه
یک مورد می گذارم فکر کنم کافی باشد
جعفر سبحانی در کتابش كليات في علم الرجال - ص 432 نقل می کند :
مما يؤيد ذلك ما ذكره الوحيد البهبهاني في ترجمة أحمد بن محمد بن نوح السيرافي قال : " إنه حكى في الخلاصة أن الشيخ كان يذهب إلى مذهب الوعيدية ( وهم الذين يكفرون صاحب الكبيرة ويقولون بتخليده في النار ) ، وهو وشيخه المفيد إلى أنه تعالى لا يقدر على عين مقدور العبد كما هو مذهب الجبائي ، والسيد المرتضى إلى مذهب البهشمية من أن إرادته عرض لا في محل ، والشيخ الجليل إبراهيم بن نوبخت إلى جواز اللذة العقلية عليه سبحانه ، وأن ماهيته معلومة كوجوده وأن ماهيته الموجود ، والمخالفين يخرجون من النار ولا يدخلون الجنة ، والصدوق وشيخه ابن الوليد والطبرسي إلى جواز السهو على النبي ، ومحمد بن عبد الله الأسدي إلى الجبر والتشبيه ، وغير ذلك مما يطول تعداده ، والحكم بعدم عدالة هؤلاء لا يلتزمه أحد يؤمن بالله
مويد اين مطلب سخني است که وحيد بهبهاني در احوالات احمد بن محمد بن نوح سيرافي ذکرکرده است ،آنجا مي گويد: در کتاب (الخلاصه) نقل شده است که شيخ طوسي به مذهب وعيديه اعتقاد داشت (کساني که مرتکب گناه کبيره را کافروخالد في النار مي دانستند) ونيزاو واستادش شيخ مفيد همچون جبائيان معتقد بودند که خداوند بر عين مقدور بنده خودقدرت ندارد، وسيذ مرتضي همچون بهشميه معتقد بود که ارداده خداوند عرض لافي محل است. شيخ جليل القدر ابراهيم بن نوبخت معتقد به لذت عقليه براي خداوند است و اينکه ماهيت خداوند مانند وجود خداوند وموجود است واينکه اهل سنت از جهنم خارج شده ولي داخل بهشت نخواهند شد.صدوق واستادش ابن وليد ونيز طبرسي سهو پيامبر را جايز مي دانستند ومحمد بن عبدالله اسدي معتقد به جبر وتشبيه بود همينطور موارد ديگر که نمي توان اين بزرگان را به خاطر چنين اعتقاداتي از عدالت خارج دانست.
در خاتمه کلامش در همین صفحه می گوید :
  وبالجملة أكثر الأجلة ليسوا بخالصين عن أمثال ما أشرنا إليه ، ومن هذا يظهر التأمل في ثبوت الغلو وفساد المذهب بمجرد رمي علماء الرجال من دون ظهور الحال
يه طور خلاصه : اکثر بزرگان ما خالي از اين اعتقادات نبوده اند ولذا روشن ن يشود که نسبت هاي غلو وفساد مذهبي که به بعضي راويان  داده شده است محل اشکال وتامل است
جعفر سبحانی می گوید اگر کسی به خاطر اعتقادش از عدالت خارج کرد پس فاتحه همه خوانده شده چون تمام مشایخ ما از لحاظ اعتقادی ایرادهایی داشتند واین حرف ما را یاد کلام شیخ طوسی در الفهرست خودش می اندازد که می گوید : كثيرا من مصنفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة
الفهرست - الشيخ الطوسي ص 32 طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، ، المكتبة الرضوية، نجف اشرف - عراق، اول، ه‍ ق
بسياري از مؤلفان ما و اصحاب اصول مذاهب فاسد را به خود نسبت مي دهند هر چند که کتابهايشان معتمد باشد

اگر شما بخواهید کسانی که فاسد العقیده هستند را تضعیف ودور بیندازید باید همه مذهب اثنی عشری دور انداخته شود به یک اعتراف خطرناک دیگه گوش کنیم
سید شریف مرتضی( متوفای 436 ه‍ ق) معروف است به علم الهدی او برادر سید رضی که کتاب نهج البلاغه جمع آوری کرده است که هر دو از شاگردان مخصوص شیخ مفید بوده اند جالب اینجاست که شیعه می گوید لقب علم الهدی را حضرت علی رضی الله عنه براو گذاشته است که وزیری از وزیران مریض می شود حضرت علی در خوابش می آبد وبهش می گوید به علم الهدی بگو برات دعا کند تا خوب شوی این وزیراز حضرت علی پرسید علم الهدی کیست حضرت علی جوابش داد على بن حسين موسوى( سيد مرتضى) است و جریان رفتنشان وشاگردی نزد شیخ مفید (سید مرتضی وسید رضی) وسفارش حضرت فاطمه به شیخ مفید که خودش جریانی دارد که باعث طولانی شدن بحث می شود
همین که علامه حلی اورا معلم شیعه امامیه خوانده است دلیل بر فضل و علو مرتبه او نزد اثنی عرشیها می باشد خلاصه کنیم این علم الهدی با همان شریف المرتضی در کتابش رسائل که معروف است به رسائل الشريف المرتضى
جلد 3 ص 310 می گوید : فإن معظم الفقه و جمهوره بل جميعه لا يخلو مستنده ممن يذهب مذهب الواقفة، اما أن يكون أصلا في الخبر أو فرعا، راويا عن غيره و مرويا عنه. و الى غلاة، و خطابية، و مخمسة، و أصحاب حلول، كفلان و فلان و من لا يحصى أيضا كثرة. شريف مرتضى، على بن حسين موسوى، ، دار القرآن الكريم، قم - ايران، اول، 1405 ه‍ ق
مستند اکثر احکام فقه بلکه همه آن خالي از افرادي که پيرو مذهب واقفيه هستند، نيست. آن افراد در روايت چه اصل باشند چه فرع، چه از کسي روايت کرده باشند و چه از آنها روايت شده باشد. و ماشاءالله «غلاة» و «خطابيه» و «مخمسه» و «اصحاب حلول» مثل فلان و فلان و افرادي که قابل شمارش نيستند، هم خيلي زيادند
شریف مرتضی می گوید همه مسائل فقهی که نقل شده همه راویانی از مذهب واقفیه و غلات وخطابیه که همه این فرق نزد شیعه گمراه هستند نقل شده است
خوب کاری به غلات وخطابیه نداریم ببینیم واقفیه که اکثر مسائل فقهی از طرف راویان این فرقه نقل شده است چه جایگاهیی در بین امامان وشیعه داشته اند
علامه مجلسی در بحار الأنوار - ج 37 - ص 34 می گوید : كتب أخبارنا مشحونة بالاخبار الدالة على كفر الزيدية وأمثالهم من الفطحية والواقفة وغيرهم من الفرق المضلة المبتدعة
کتب اخبار ما مملو از اخباردال بر کفر زیدیه وفطحیه وواقفیه وغیره از فرقه های گمراه ومبتدع
با عرض معذرت از دوستان که علامه مجلسی شوخی ندارد تقیقه مقیه سرش نمی شه رک حرفش را می زند همه را تکفیر کرد خوب کمی از این اخباری که در کتبشان آمد ههم بخونیم
حر عاملی کار ما را راحت کرده وهمه چیز واقفیه در یک جا نقل کرده او می گوید :
وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 30 - ص 204
الواقفة فإن الإمامية كانوا في غاية الاجتناب لهم ، والتباعد عنهم ، حتى أنهم كانوا يسمونهم ( الممطورة ) أي الكلاب التي أصابها المطر . وأئمتنا عليهم السلام كانوا ينهون شيعتهم عن مجالستهم ومخالطتهم ، ويأمرونهم بالدعاء عليهم في الصلاة ، ويقولون : إنهم كفار ، مشركون ، زنادقة ، وأنهم شر من النواصب
امامیه همیشه سعی داشتند از واقفیه فاصله گرفته و دور باشند حتی امامیه آنها را (الممطوره) یعنی سگهایی که زیر باران خیس شده اند (اشاره به نجس بودن آنهاست) خطاب می کردند وامامان ما شیعیان خود را نهی می کردند تا با آنها همنشینی کنند و به شیعیانشان دستور می دادند تا بر علیه آنها در نماز دعا کنند ومی گفتند آنها کافر، مشرک، زنادقه، وبدتر از نواصب هستند
وکافی هست کتب شیعه را بگردید تا ببینید چقدر از روات واقفی بوده اند ولی تصریح به ثقه بودنشان شده مثل :
الحسن بن محمد بن سماعة ، وهو واقفي ثقة / مسالك الأفهام - الشهيد الثاني - ج 13 - شرح ص 268
حميد بن زياد بن حماد بن زياد الدهقان واقفي ثقة / رجال ابن داود - ابن داوود الحلي - ص 210
حنان بن سدير الصيرفي واقفي ثقة / جامع الرواة - محمد علي الأردبيلي - ج 1 - ص 286
 إبراهيم  بن عبد الحميد : ثقة من أصحاب الكاظم عليه السلام إلا أنه واقفي / معالم العلماء - ابن شهر آشوب ص43
ونمونه های زیادی هست که به همین قدر بسنده می کنیم
نتیجه بحث : تضعیف راوی به خاطر فساد در اعتقاد مساوی هست با پودر شدن مذهب اثنی عشری امامی  چون شما نه از تنها فاسد الاعتقاد نقل کرده بلکه از کفار وزنادقه ومشرکین وبدتر از نواصب نقل کردید وبه روایتهایشان عمل کرده وآنها را توثیق کردید
خاتمه بحث : پس مشخص شد تهمت غلو به این راوی فقط به خاطر اینکه عقیده اش مثل عقیده آنها نبود به او تهمت غلو زده شده است ومشخص شد تهمت دروغ هم به خاطر اینکه رجال شیعه مثل ابن غضائری تا کسی عقیده اش با آنها همخوانی ندارد اول نسبت غلو وبعدش نسبت جعل حدیث ودروغ به او زده می شود وتهمت اخراج از قم هم همینطور به هر کس مشکوک می شن بیرون می کنند تا جایی که ثقات دیگر مثل برقی را اخراج کرده اند و تهمت فساد در عقیده هم باید روش خط بکشیند و گرنه رو مذهبشان خط کشیده می شود
واز این روایت می فهمیم که ناصبی نزد شیعه کسی که با اهل بیت مشکل داشته باشد نیست بلکه کسی که با شیعیان دشمنی کند وهمه می دانند اهل سنت وشیعه از قدیم زمان با هم دشمن هستند در طول زمان شیعه اهل سنت را به خاطر قبول نکردن ولایت کافر ومهدور الدم می دانست واهل سنت شیعه را به خاطر تکفیر
صحابه وشرک به خدا واعتقاد به تحریف قرآن را تکفیر می کردنند ما برای نمونه به یک کتاب معتبر اشاره خواهیم کرد که شیعه منکر امامان را کافر ومهدور الدم می داند به عکس توجه کنید :







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر